سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند در روز قیامت، بی سوادان را ازچیزهایی معاف می دارد که دانشمندان را از آنها معاف نمی کند . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]

ستاره تنها

 
 
اگه یک روز........(سه شنبه 86 خرداد 1 ساعت 1:59 صبح )
اگه یک روز بهترین دوستت رو از دست دادی به من بگو اگه نتونم جای خالیشو پر کنم
می تونم باهات غصه بخورم...
اگه یک روز خواستی فرار کنی به من بگو اگه نتونم مانعت بشم ... می تونم باهات بدوم.
اگه یک روز دوست داشتی کسی بهت محبت کنه حتما به من بگو و مطمئن باش که من
عاشق ترین خواهم شد...
اگه یک روز خواستی گریه کنی باز هم به بگو اگه نتونم آرومت کنم با تو گریه خواهم کرد.
اگه یه روز خواستی بمیری یادت نره که به بگی اگه نتونم به تو زندگی بدم لاقل با تو می میرم
و اگه یه روز دوست داشتی همه ی دنیا رو عاشق خودت کنی حتما به من بگو اگه نتونم
همه ی دنیا رو عاشقت کنم . به اندازه ی همه ی دنیا عاشقت میشم...
اگه یک روز خواستی صدای کسی رو نشنوی به من بگو به تو قول میدم به نزدت بیایم
و قول می دهم سکوت کنم...
اما اگر روزی به من سر زدی و جوابی نشنیدی خیلی زود به کنارم بیا بدون حتما بهت نیاز
دارم...
اما اگر یه روز رفتی و دیگه بر نگشتی بهت قول نمی دهم منتظرت می مونم اما ازت
می خوام وقتی اومدی یه شاخه گل رو قبرم بذار!

 
.......................(سه شنبه 86 خرداد 1 ساعت 1:56 صبح )
سلام ای ناز من...
برام تعبیری بکن چطوری باید با تو سایه را پیدا کنم ... آیا وقتی تشه هستم باید تشنه از دریا بگذرم با تو هستم ای سرخی آتش عشقم ... منو سبز سبز کن در آغوش بهار...
ناز من چیزی بگو حرفی بزن ای تو تعریف بهار چیزی بگو مثل یک لالایی دور هنگام غروب...
تشنه بارونم ولی ابرای تو بی بارون ... چی بگم که خیلی تنهام که بدون غصه دیگه کسی دلدارم نیست... کی پیدا می شه جواب سوالات من وبده؟؟؟
دلم مثل یک عروسک ساده بود ساده...سبز من آیا مگه تنهایی مرام عشقه؟؟؟
اگه مرام عشق پس حق داری جواب سوالات من و ندی...
می خواستم بمونم پیش تو ولی تو قلبت جای نداشتم پس کوله بارم را جمع کردم و رفتم ...رفتم ولی نگوو بی وفا بود چون که به راستی همه هستی ام را به تو دادم و هنوزم با خاطراتت زندگی می کنم... فقط برات دعا می کنم که اونجای که هستی زود زود بشی ستاره و به کشور خودت برگردی که من منتظرتم...
آخه چرا قصه ما قصه انتظارو سکوت تو شب بی انتها...
آخه من از تو آسمان آبی می خوام ... من از تو شبهای مهتابی می خوام...
گل بهار دل من ...یک بیابون لاله زار دل من... شعرای من یک چیزی کم داره اونم اسم تو...
کاش پرنده بودیم تو آسمون تا با پرهای هم می ساختیم آشیون اون وقت با هم می پریدیم و آسمون کم می یاورد و تو را با خودم جای می بردم تا صیاد نباشه...
تو فقط باید بمونی ای پناه آخر من تا که پر پر نشه بی تو بال و پر من... ولی حالا چرا نمی تونم بهت بگم دوست دارم تا می خوام بگم زبونم بند می یاد ...
خدایا خدایا چه تنها موندم و درموندم غریبم از هر دری من و دور می کنند به سوی تو می آیم امشب ...تو من و امشب مهمان خود بکن... من جسم باشم تو روح من من ظلمت تو روشنی من... تو اولین و آخرینم باش که عاشقم...
درگاهم سجده گاه من بگذر از گناه من ... من خلقم تو خالقی سر تا پا شوق گفتنم ...
هم غایب هم حاضر... هم سکوت هم فریاد... هم درد هم درمان...
چه ترس از ترس بی درمان که دارم چون تو درمانی...
چه با کس کفر اهریمن تو در من نور ایمانی...
مراقب خودت باش

 
لیست کل یادداشت های وبلاگ?
 




بازدیدهای امروز: 0  بازدید

بازدیدهای دیروز:7  بازدید

مجموع بازدیدها: 1171  بازدید


» اشتراک در خبرنامه «